نویسندگان مشهوری که روزنامهنگار بودند؛ مارکز ، همینگوی و ...
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۱۰۹۶۷
روزنامهنگاری هم نوعی نویسندگی است و برخی از نویسندگان مشهور پیش از ورود به دنیای نویسندگی یا همزمان با آن، درگیر دنیای خبر و مطبوعات بودهاند.
به گزارش ایسنا، امروز هفدهم مردادماه روز خبرنگار است و به همین مناسبت یادی میکنیم از چند چهره برجسته ادبیات جهان که قلم زدن را از روزنامهها و نشریات شروع کردند و به رماننویسانی مطرح بدل شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«گابریل گارسیا مارکز» نویسنده کلمبیایی برنده نوبل و از چهرههای فراموشناشدنی ادبیات آمریکای لاتین بود که آوریل سال ۲۰۱۴ درگذشت. زمانی که او در دانشگاه ملی کلمبیا رشته حقوق میخواند، کارش را به عنوان روزنامهنگار شروع کرد. این نویسنده اولین اثر داستانی خود را در سال ۱۹۴۷ در روزنامه «ال اسپکتادور» چاپ کرد، اما دبیر ادبی همین نشریه درباره داستان او نوشت: نسل جدید کلمبیاییها دیگر در حوزه ادبیات خوب حرف جدیدی برای گفتن ندارد. او از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹ برای «ال یونیورسال» کارتاخنا قلم میزد. بعدها از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲ ستونی با نام «سپتیموس» را در روزنامه محلی «ال هرالدو»ی بارانکیلا میگرداند.
او در این دوران به عضویت گروه غیررسمی روزنامهنگاران و نویسندگان که «گروه بارانکیلا» خوانده میشد، درآمد. این همکاری منبع مهمی برای تشویق و الهام گرفتن او برای دوران نویسندگیاش شد
او با فعالیتهای گروهی و مطالبی که در روزنامه منتشر میکرد در اتفاقات سیاسی مهمی از جمله تبعید رئیسجمهور وقت ونزوئلا «مارکوس پرز خیمنز» اثرگذار بود. «مارکز» طی سالهای بعد به کلمبیا سفر کرد و اینبار همراه همسرش به کاراکاس بازگشت. او در سال ۱۹۵۸ به خاطر اختلافنظر با مدیر روزنامه «مومنتو» استعفا کرد و اندکی پس از آن سردبیر روزنامه «ونزوئلا گرافیکا» شد.
«ارنست همینگوی»«ارنست میلر همینگوی» داستاننویس مشهور آمریکایی که با آثاری چون «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» و نثر روزنامهنگاریاش در جهان شناخته میشود، در جریان جنگهای داخلی اسپانیا خبرنگار بود. او اندکی پس از بازگشت از جنگ، رمان «زنگها برای که به صدا درمیآیند» را نوشت.
خالق «برفهای کلیمانجارو» بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۷ در دبیرستان در کلاسهای ورزشی از جمله بوکس، دوندگی، واترپولو و فوتبال شرکت کرد. یکی دیگر از کلاسهایی که او در آن حضور یافت، کلاسهای روزنامهنگاری با تدریس «فانی بیگز» بود. «همینگوی» اولین مطلب خود را در ژانویه ۱۹۱۶ در «تراپیز» چاپ کرد که موضوع آن اجرای یک گروه ارکستر سمفونیک محلی در شیکاگو بود. او همکاری خود را با این نشریه ادامه داد و در این راه زبان گزارشگران ورزشی را تقلید میکرد و مطالبش را با نام مستعار «رینگ لاردنر بزرگ» امضا میکرد.
او بعد از به پایان رساندن دبیرستان، همکاری خود را با «کانزاس سیتی استار» به عنوان گزارشگر مبتدی شروع کرد و تنها شش ماه در این روزنامه کار کرد؛ اما در طول عمر نویسندگیاش، سبک خاص نگارش خود، یعنی استفاده از جملات و پاراگرافهای کوتاه، نگاه مثبت و استفاده از زبان ساده را سرلوحه کار خود قرار داد.
سال ۱۹۱۹ بود که یک دوست خانوادگی شغل خبرنگار و گزارشگر خارجی در هفتهنامه «تورنتو استار» را به «همینگوی» جوان پیشنهاد داد و او کار خود را شروع کرد. در ماه ژوئن سال بعد به میشیگان رفت و سپتامبر ۱۹۲۰ وقتی هنوز هم مطالبش را برای «تورنتو استار» میفرستاد، برای زندگی با دوستانش راهی شیکاگو شد. او در شیکاگو به عنوان دستیار دبیر با ماهنامه «کوآلپریتیو کامنولث» همکاری میکرد که با «شروود اندرسن» نویسنده آمریکایی آشنا شد.
«همینگوی» پس از ازدواج با «هادلی ریچاردسون» به عنوان گزارشگر برونمرزی در «تورنتو استار» استخدام شد و به همراه همسرش راهی پاریس شد. او در آنجا با نویسندگان مطرحی چون «گرترود استاین»، «جیمز جویس» و «ازرا پاوند» آشنا شد.
«همینگوی» طی ۲۰ ماه نخست سکونت در پاریس، ۸۸ داستان برای روزنامه «تورنتو استار» نوشت. او جنگ ترکها و یونانیها را پوشش میداد. آنها در سپتامبر ۱۹۲۳ به تورنتو بازگشتند، اما دل «همینگوی» در پاریس جا مانده بود. او حالا دیگر ترجیح میداد به جای زندگی مثل یک روزنامهنگار، در فضای نویسندگی نفس بکشد.
«ماریو بارگاس یوسا»«ماریو بارگاس یوسا» نویسنده پرویی، سیاستمدار، مقالهنویس و استاد دانشگاه است که در سال ۲۰۱۰ برنده نوبل ادبیات شد. «یوسا» در ۱۴ سالگی توسط پدرش به آکادمی نظامی «لیونسیو پرادو» لیما فرستاده شد. ۱۶ ساله بود که پیش از فارغالتحصیلی، کار خود را به عنوان روزنامهنگار در یک روزنامه محلی شروع کرد. آکادمی نظامی را کنار گذاشت و تحصیلات خود را به عنوان روزنامهنگار در روزنامهای محلی در پوئرا شروع کرد.
«یوسا» از همان سنین نوجوانی با نشریه «لاکرونیکا» همکاری داشت. با چاپ نخستین شعرهایش و سازماندهی اعتصابات دانشجویی نخستین سالهای دانشگاه، چهره یک روشنفکر تمامعیار را به خود گرفت. نویسنده «گفتوگو در کاتدرال» در روزنامه «لا اینداستریا»ی پوئرا مشغول به کار شد. او طی سالهای بعدی درگیر فضای سیاسی شد، با این حال علاوه بر نگارش کتاب، به فعالیتهای روزنامهنگاری هم ادامه داد. او هنوز هم هرازچندگاهی با انتشار مقالات انتقادی و تند، تیتر رسانههای سیاسی میشود.
«جورج اورول»«اریک آرتور بلر» که با نام ادبی «جورج اورول» شناخته میشود، نویسنده رمانهای ماندگاری چون «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» است. او علاوه بر این که به نگارش رمان و مقاله میپرداخت و منتقد خوبی بود، به عنوان یک روزنامهنگار پرمجادله هم شناخته میشد. در ابتدای کار او در روزنامهنگاری موفقتر بود تا نویسندگی.
این رماننویس انگلیسی مقالاتی در نشریه ادبی - سیاسی «لوموند» منتشر میکرد. اولین کار او در سال ۱۹۲۸ به چاپ رسید و هفتههای پس از آن مقالاتی را درباره گدایان لندن، معضل بیکاری و یک روز از زندگی یک ولگرد در «پروگرس سیویک» به چاپ رساند. فقر که برای او معضلی آزاردهنده بود، به دغدغه اصلی کارهایش تبدیل شد. او چهار سال بعدی را در کنار نویسندگی، روزنامهنگاری میکرد. بیشتر کارهایش را در «تریبون»، «آبزرور» و «منچستر ایوینینگ نیوز» منتشر میکرد. «جورج اورول» در عین حال با چندین نشریه سیاسی کوچک هم همکاری داشت. در همین دوران بود که شاهکار ادبیاش «۱۹۸۴» را به چاپ رساند.
«اورول» دو سال در سرویس شرقی «بیبیسی» فعالیت داشت و در سال ۱۹۴۳ با شرایطی ناخوشایند از کار خود استعفا کرد. پس از سالها مخالفت، مجسمه او در ورودی ساختمان این خبرگزاری و جایی که کارمندان برای سیگار کشیدن میایستند، نصب شد.
«اورول» سال ۱۹۴۳ در استعفانامه خود نوشت: مدتی است متوجه شدهام که دارم وقت خودم و پول دولت را با کار کردن در اینجا که هیچ نتیجهای هم ندارد، هدر میدهم... احساس میکنم با برگشتن به کار نویسندگی و روزنامهنگاری میتوانم از الان مفیدتر باشم.
این نویسنده و روزنامهنگار در سال پس از مرگ «ایلین» همسر اولش، حدود ۱۳۰ مقاله و گزیدهای از مقالات انتقادی خود را که در زمان فعالیت در کمپینهای سیاسی نوشته بود، به چاپ رساند. نویسنده «مزرعه حیوانات» پستی و بلندیهای بسیاری را پشت سر گذاشت. او پس از مرگ خواهرش در می ۱۹۴۶ راهی جزیره «جورا» در اسکاتلند شد. اما بعد از از سر گذراندن ماجراهایی پرتنش، اواخر سال ۱۹۴۶ به لندن بازگشت و روزنامهنگاری ادبی را از سرگرفت. او حالا دیگر نویسندهای مشهور بود و همیشه درگیر کار. میتوان گفت «اورول» در دوران فعالیتهای حرفهایاش، بیشتر به خاطر روزنامهنگاری، نوشتن مقالات، نقدها، ستوننویسی در روزنامهها و مجلات شهرت داشت تا رماننویسی.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: جواد قارایی و عمانگردی بهجای ایرانگردی؛ در گلستانه بوی علف میآید اگر بگذارند! خبرنگاران مظلوماند ... روزنامهنگاری برای زندگی اگر خبرنگار بمانی تنها می شوی...!منبع: عصر ایران
کلیدواژه: روزنامه نگار ارنست همینگوی گابریل گارسیا مارکز روزنامه نگاری تورنتو استار روزنامه نگار کار خود سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۱۰۹۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه دو تک نگاری خبرنگار ایرانی از افغانستان در نمایشگاه کتاب
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «سفر به نیمه دیگر خود» نوشته علی نورآبادی خبرنگار و پژوهشگر به تازگی توسط نشر صاد منتشر شده و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می شود. این کتاب شامل دو تک نگاری درباره افغانستان است. همچنین یک سفرنامه تصویری نیز در کتاب آمده است.
نورآبادی درباره چگونگی نوشتن است کتاب می گوید: سفر نخست من به افغانستان در آذر ۱۳۸۵ بعد از سقوط حکومت طالبان بدست مجاهدان بود. این سفر کاملاً شخصی و زمینی و به مدت ۱۲ روز بود. اما سفر دوم در اسفند ۱۳۹۲ بود. این بار سفر ما کاملاً رسمی و دولتی بود و به همراه هیئتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به دعوت مسئولان فرهنگی افغانستان عازم این کشور شدیم.
این خبرنگار با اشاره به سابقه آشنایی خود با افغانستان، این توضیح را دارد: نخستین آشنایی جدی من با افغانستان در دوره دانشجویی بود. نمیدانم کتاب «پیاده آمده بودم»، مجموعه اشعار محمدکاظم کاظمی چگونه به دستم رسیده بود اما شعرهایش به شدت به دلم نشسته و بسیاری از آنها را حفظ کرده بودم. اشعار آن با فضای بعد از جنگ و دهه ۱۳۷۰ همخوانی زیادی داشت و از آنها در نمایشگاه ها و نشریات دانشجویی استفاده میکردیم. البته در آن زمان نمی دانستم محمدکاظم کاظمی افغانستانی است، این را بعداً فهمیدم و شگفت زده شدم و با نگاه تازه ای کتاب و دیگر اشعار او را خواندم. همین کتاب، نقطه آغاز جستجوی بیشتر من درباره افغانستان شد. در این جستجوها کتاب «برچه های سرخ، کوچه های سبز» به دستم افتاد. مطالعه این کتاب که شامل یادداشتهای سفر رضا برجی به افغانستان در بحبوحه جنگ های داخلی است، علاقه ام به این کشور را دو چندان کرد. در مقدمه کتاب تحلیلی کوتاه و چند صفحه ای از تاریخ معاصر افغانسان به ویژه بعد از سر کار آمدن طالبان آمده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«افغانستان کشوری ساده و بدوی اما با مسایلی سخت است. شاید سختی آن در همین سادگی و بدویت بیش از حد آن باشد. ابر قدرت ها که قدرت خود را در ماشین جنگی سنگین و پیچیده می بینند، به اشتباه خیال میکنند به راحتی می توانند چند روزه افغانستان را تسخیر کنند اما خود به تسخیر آن بدویت در می آیند. اکنون افغانستان است و طالبان. و اولین اولویت طالبان امروز، کسب مقبولیت داخلی و مشروعیت بین المللی است. طالبان تشنه به رسمیت شناخته شدن از سوی دیگر کشورهاست اما هنوز هیچ کشوری طالبان را به رسمیت نشناخته است. طالبان هنوز پدیده ای ناشناخته است و قضاوت درباره این گروه زود است. طالبان، مشارکت سیاسی همه گروهها و اقوام را در ساختار قدرت آینده افغانستان وعده داده است، باید منتظر ماند و دید. و اما مردم خوشحالند و نگران؛ خوشحال از رفتن متجاوزان و برقراری امنیت و نگران از آینده. مردم، مضطربند و منتظر؛ مضطرب از بلاتکلیفی و منتظر که چه خواهد شد؟»
این کتاب با قیمت ۲۸۹ هزار تومان منتشر شده است.
کد خبر 6095035 فاطمه میرزا جعفری